از مهم ترین اتفاقات خاص یک زبان ترجمه است. ارتباط متقابل دو زبان و تغییر یکی به سود دیگری. اما این اتفاق در ایران و در آثار ادبی ایرانی چگونه انجام می شود؟ هدف من نوشتن تاریخچه ی ترجمه در ایران نیست بلکه می خواهم بدون مقدمه و بحث به این نتیجه برسم که بسیاری از استعدادهای فراجهانی ما در این کشور به راحتی به خاک سپرده می شوند و افکاری که باید سراسر جهان از آن بهره مند گردند با مرگ مولفان و محققانشان نابود می گردند. همچنین بسیاری از آثار جهانی آن قدر دیر به دست ایرانیان می رسند که دیگر فایده ای برایشان نداردمانند ترجمه ی رمانهای یک مکتب ادبی خاص یا کتب مختلف نظریه ی ادبی یا فرهنگی های اصطلاحات ادبی مانند کادن که با وجود این که سالها از منابع دست اول دانشجویان دکتری ادبیات فارسی هستند هنوز به ترجمه نرسیده اند. یادمان باشد که خیلی از شاعرانمان تنها به خاطر این که آثارشان به زبان دیگری ترجمه نشده است بسیاری از جوایز بین المللی مانند نوبل و ... را از دست داده اند و شاعران و نویسندگانی که از ایران در جهان به شهرت رسیده اند آنهایی هستند که خود دست به ترجمه زده و آثارشان را جهانی کرده و مخاطبانی فراتر از یک زبان و یک کشور برای خود دست و پا کرده اند و گاه همچون نادرپور و شاملو تا نامزدی جایزه ی نوبل هم پیش رفته اند.
به هر حال این حرفها تنها تلنگری است به شاعران و نویسندگان و مترجمان کشور که اگر جایگاه حوایز بزرگ و شاعران بزرگ را در دوره ی معاصر در عرصه های جهانی خالی می بینند مطمئن باشند که این مشکل از شاعران و نویسندگان نیست بلکه سد ترجمه جلوی جهانی شدن را گرفته است. پس به هوش باشید.