زمانی که از تهران به سمت مشهد حرکت می کنید بعد از گذشتن حدود ده ساعت از تهران و مشاهده ی پوشش گیاهی کوتاه قد و خشن مانند بوته های تیغ ناگهان به باغستانی می رسید که باید یک ساعت و نیم یا دو ساعت با سرعت ۸۰ یا ۱۰۰ کیلومتر در ساعت از آن بگذرید. این باغها و باغستان ها و زمین های زیر کشت سرسبز نام نیشابور را در ذهن آدمی تداعی می کنند شهری که بارها و بارها در تاریخ ایران از آن نام برده می شود و از ستمگری روزگار گرفته و تا آثار تاریخی و شاعران به نامُ همیشه حرفی برای گفتن داشته و دارد.
وقتی در این مسیر طولانی به نیشابور می رسید توصیفات شاعران و نویسندگانی که چون ما و البته با سرعت خیلی کمتر از ما به این شهر رسیده اند را درک خواهید کرد زیرا آبادتر و شادتر از این شهر در این منطقه دیده نمی شود.
باغ هاي اطراف جاده هاي نيشابور بسيار وسوسه برانگيز است زيرا درخشش سيب و هلو و گلابي در ميان برگ هاي سبز و شاخه هاي پر بار درختان آن، فضايي رويايي در مقابل انسان قرار مي دهد و او را چون سرابي به سمت خود مي کشاند و از تو مي خواهد که حتما از اين فرصت که اگر از آن بگذري ديگر نظيرش را تا شاهرود و حتي در شاهرود هم پيدا نخواهي کرد.
اما وارد نيشابور که مي شوي افسوس مي خوري از اين که چرا به اين شهر که روزگاري شهره ي خاص و عام بوده است اين قدر کم لطفي شده است. چرا رنگ بولوارها پريده است و چرا فضاي سبز آن نا مرتب و خسته کننده است؟
اما با اين حال چند چيز در نيشابور وجود دارد که ذهن ها را از مشاهده ي خرابي ها و کوچه هاي پر پيچ و خم و شهر بي روح و مناطق مسکوني کسل کننده ي آن دور مي کند و آن هم فقط دو اسم است يکي خيام و ديگري عطار.
فکر مي کنم غير از ساکنان اصلي نيشابور و کساني که اصالتشان به اين شهر برميگردد، ديگر افرادي که به اين شهر وارد مي شوند فقط به خاطر اين دو شخصيت بزرگ ادبي ايران و جهان است که از اين شهر سردر مي آورند.متنزهي از عيش با فرح شيرين تر و صحرايي از قوس قزح رنگين تر.
در نيشابور، اين شهر خلوت تابستاني، که انتظار ديدار هزاران توريست و هنرمند و باستان شناس و اديب و آهنگ ساز را داشتم، تنها خودم را ديدم که عنان در دست راننده اي پول دوست داده و از اين طرف به آن طرف شهر کشيده مي شد و گاهي از در و ديوار و مقبره و آثار ارزشمند تاريخي آن عکسي مي گرفت. و اين برايم از عجايب بود.
به هر طريقي که بود، خود را به مقبره ي عطار رساندم. به مقبره ي آن کس که مي گفت: جان بلندي داشت تن پستي خاک مجتمع شد جسم خاک و جان پاک
چون بلند و پست با هم يار شد آدمي اعجوبه ي اسرار شد.
شعري که در ستايش انسان و توانايي هايش سروده است و در شعر و شاعري ايران افتخاري بزرگ را کسب کرده است. کسي که به انسانيت اين همه توجه داشته و مقام انسان را چنان بزرگ دانسته که از دستش هر کاري برمي آيد. مقبره ي عطار، گنبدي لاجوردي است با نقش هاي اسليمي. چهار در دارد و وسعت داخل آن بيش از بيست ، سي متر نمي شود. سنگ مزارش از مرمر است و سنگي سياه و ايستاده نيز در بالاي سر مزار او قرار گرفته است. گويا اين سنگ سنگ قديمي قبر او بوده است.
گچ بري داخل اين گنبد بسيار زيبا و رنگارنگ است و اشعاري از اين حکيم بزرگ ايراني و مسلمان بر روي آن نوشته شده است. اين گنبد در مرکز باغي بزرگ و سرسبز جاي گرفته که در زيبايي بي نظير است البته به نظر مي رسد ارادتي که مردم به اين شيخ و شاعر بزرگ عارف داشته اند باعث شده است که ÷س از مرگ، در جوار اين حکيم الهي دفن شوند. در سمت راست مقبره ي شيخ عطار قبرهاي متفاوتي با تاريخ هاي متفاوت به چشم مي خورد.
در همان سمت راست است که مقام و مقبره ي نقاش بزرگ ايراني معاصرريال کمال الملک نيز با طرح جالب و عجيبش ديده مي شود.
ادامه دارد ...
وبلاگ ادبیات که با نام گل ادب (goleadab) بر روی سایت قرار گرفته است وبلاگی است آزاد با هدف رشد و پرورش ادبیات در میان نسل های متفاوت با مدارک و سن و سال های گوناگون. این وبلاگ بر آن است به مسائل مختلف ادبی و فرهنگی جامعه بپردازد و سعی دارد مخاطبانش را با مطالب گوناگون در علوم ادبی و همایش ها و داستان ها و معرفی نویسندگان کوچک و بزرگ و ارائه ی اطلاعاتی درباره ی نسخ خطی و تمام مطالبی که در ادبیات وارد می شود اعم از سیاست و اجتماع و نجوم و گیاه پزشکی و آنچه بتوان اندیشید, در پی مخاطبانی است که عشق و علاقه را سرلوحه ی کار خود قرار داده و می کوشند به آنچه دلشان می گوید و آنچه از دل دیگران برمی آید گوش کنند.