بعید است که دیگر شب بوها عاشق نگاه مات و سورمه ای آسمان بشوند.نمیدانم کجایه پاییز این گونه مه گرفته است که این روزهای دل من.قهر کرده است چمدان مشکیه رفتنم...میخواهم پرواز کنم بی چمدان.. بی کس..بی غم.
نیلوفری این گل مرا به یاده یاس غمگین گلدانه بی عطر زندگیم انداخت،چه سهمگین میگذرد همین نسیم نوازشگر،یا گونه های من پوچ شده که نمیفهمد مهربانیه خداوند را.دستانم با پنجره قهر کرده اند...شمعدانیهایه خشکیده به کف این دنیا خیره شده اند.تمام شده عمر چوبیه این گرما..نگاهی به آسمان میکنم ستاره ای رخ برمیتابد از نگاه به نامحرمی چشمان من..مهتاب نیست یا از حجم محبوس این خانه واز پشت مردمک باران خورده ی چشمان پن دیده نمیشود..در خانه ی خداوند را کوبیدم ای وای من ..خداوند کریم هم خانه نیست یا میداند منه بی خیر هستم راهم نمیدهد...خاری به پایم میرود خار بی وفایی این انسانها..سوزن شده به قلبم فرو میرود،خسته ام،خسته از همه دهقانهایی که شالیزار ناکامی درو میکنند وسیل یکباره ی هوس دودمان مزرعه شان را به باد میدهد.روی ردیف سیم های برق ،چه پرنده ی زیبایی سنجاقک میخورد...طبیعت وحشی زمین،قربانی میگیرد از ضعیفترین موجودات چون ما..دلم برای قناری آواز خوان دلم میسوزد هرچه نوای خوش سر میدهد نگاه تنفرآمیز دریافت میکند..هدیه میدهم غصه ام را به پرستوها تا به هنگام هجرتشان همه ی نابودی ام را به خاک دیگری ببرند و آنجا زیر تخم هایشان پنهان کنن...ای کاش خدواند هم نام مرا از کتاب آفرینش خط میزد
وبلاگ ادبیات که با نام گل ادب (goleadab) بر روی سایت قرار گرفته است وبلاگی است آزاد با هدف رشد و پرورش ادبیات در میان نسل های متفاوت با مدارک و سن و سال های گوناگون. این وبلاگ بر آن است به مسائل مختلف ادبی و فرهنگی جامعه بپردازد و سعی دارد مخاطبانش را با مطالب گوناگون در علوم ادبی و همایش ها و داستان ها و معرفی نویسندگان کوچک و بزرگ و ارائه ی اطلاعاتی درباره ی نسخ خطی و تمام مطالبی که در ادبیات وارد می شود اعم از سیاست و اجتماع و نجوم و گیاه پزشکی و آنچه بتوان اندیشید, در پی مخاطبانی است که عشق و علاقه را سرلوحه ی کار خود قرار داده و می کوشند به آنچه دلشان می گوید و آنچه از دل دیگران برمی آید گوش کنند.