چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۸/۲۴ - 21:18 - حجت. ك. حصاري -
چون سنگها صداي مرا گوش مي كني سنگي و ناشنيده فراموش مي كني
رگبار نوبهاري و خواب دريچه را از ضربه هاي وسوسه مغشوش مي كني
دست مرا كه ساقه سبز نوازش است با برگ هاي مرده هم اغوش ميكني
گمراه تر زروح شرابي و ديده را در شعله مي نشاني و مدهوش مي كني
اي ماهي طلائي مرداب خون من خوش باد مستيت كه مرا نوش مي كني
تو دره بنفش غروبي كه روز را بر سينه مي فشاري و خاموش مي كني
در سايه ها فروغ تو بنشست و رنگ باخت او را به سايه از چه سيه پوش ميكني ؟
وبلاگ ادبیات که با نام گل ادب (goleadab) بر روی سایت قرار گرفته است وبلاگی است آزاد با هدف رشد و پرورش ادبیات در میان نسل های متفاوت با مدارک و سن و سال های گوناگون. این وبلاگ بر آن است به مسائل مختلف ادبی و فرهنگی جامعه بپردازد و سعی دارد مخاطبانش را با مطالب گوناگون در علوم ادبی و همایش ها و داستان ها و معرفی نویسندگان کوچک و بزرگ و ارائه ی اطلاعاتی درباره ی نسخ خطی و تمام مطالبی که در ادبیات وارد می شود اعم از سیاست و اجتماع و نجوم و گیاه پزشکی و آنچه بتوان اندیشید, در پی مخاطبانی است که عشق و علاقه را سرلوحه ی کار خود قرار داده و می کوشند به آنچه دلشان می گوید و آنچه از دل دیگران برمی آید گوش کنند.